مسئولین میراث فرهنگی نمیدانند درباره چه تصمیم میگیرند - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
- مسئولین میراث فرهنگی نمیدانند درباره چه تصمیم میگیرند - خبرگزاری مهر | اخبار ایران و جهان
به گزارش خبرنگار مهر، به دنبال انتشار خبری از سوی صندوق احیا و بهرهبرداری از منابع تاریخی سازمان میراث فرهنگی درباره واگذاری 54 بنای تاریخی، محمدحسین دانایی خواهر زاده جلال آلاحمد در گفتگویی با مهر که با تیتر «وزارت تازه تاسیس به جای حفظ میراث فرهنگی دنبال حذف آن افتاده است» منتشر شد به نحوه اطلاعرسانی در این زمینه و برخی خطاهای موجود در متن این خبر و نیز نوع مواجهه با بناهای تاریخی پرداخت. در ادامه نیز روابط عمومی این صندوق در جوابیهای با خبرگزاری مهر با عنوان «پاسخ صندوق احیا به انتقاد خانواده آلاحمد از فروش منزل پدری» به این موضوع پاسخ داد.
با این همه دانایی با ارسال یادداشتی بلند و انتقادی و با نگاه به جوابیه این صندوق درباره رویه حاکم بر استفاده از بناهای فرهنگی در این صندوق و وزارتخانه انتقاد کرد. متن این یادداشت بلند در ادامه از نگاه شما میگذرد.
پاسخ میراث فرهنگی به انتقادات نگارنده که در رسانهها به عنوان«انتقاد خانواده آل احمد برای آگهی فروش منزل پدری» هم تیتر خورده بود، پاسخی سطحی و کلیشهای است، مشکلی را حل نمیکند و تنها به درد رفع تکلیف اداری میخورد. توضیحات زیر ابعاد قضیه را روشن میکند:
1) نخستین انتقادی که به مدیران و مسوولان محترم میراث فرهنگی وارد است در موارد متعدد هم از طریق رسانههای عمومی تذکر داده شده، این است که نمیدانند راجع به چه چیزی دارند تصمیم میگیرند و در نتیجه، اطلاعاتشان ناصحیح و اطلاع رسانیشان ناقص و گمراهکننده است. توضیح اینکه در اطلاعیههای مکرر میراث فرهنگی در باره «واگذاری 54 بنای تاریخی» از خانه جلال آل احمد هم به عنوان یکی از این 54 بنای تاریخی یادشده، در حالیکه خانه جلال آل احمد در سال 1393 به شهرداری تهران فروخته شده و در حال حاضر، به صورت یک نهاد فرهنگی عامالمنفعه به نام «خانه- موزه سیمین و جلال» مورد بهرهبرداری است. بنابراین، خانه جلال آل احمد اساساً در اختیار میراث فرهنگی نیست تا بتواند در باره آن تصمیمی بگیرد! اما آنچه در اختیار میراث فرهنگی است و مطمح نظر اطلاعیههای مزبور است، همانا خانه پدر جلال آل احمد است، یعنی خانه مرحوم حاج سید احمد طالقانی، واقع در محله پاچنار تهران که در اواخر عصر قاجار ساخته شده و در سال 1389 به میراث فرهنگی فروخته شده است. طرفه اینکه گرچه بارها نسبت به این اشتباه و نقطه ضعف ساده تذکر داده شده، ولی گوش شنوایی وجود نداشته و همچنان در بر همان پاشنه غلط میچرخد. تازهترین سند برای اثبات این بیدقتی نیز اظهار نظر آقای هادی میرزایی، مدیرعامل صندوق احیا و بهره برداری از اماکن تاریخی و فرهنگی است که در تاریخ 14/7/1398 در سایت خبری تحلیلی میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری (صدای میراث) قرار گرفته و همین اشتباه را به وضوح به نمایش میگذارد.
2) میراث فرهنگی در پاسخ به انتقادات نگارنده، تنها به حواشی و الفاظ پرداخته و نه به اصل ماجرا. لازم به توضیح است که بحث منتقدان عملکردهای میراث فرهنگی بر سر الفاظ و واژهها نیست که بگوییم: نحوه نگارش فلان خبر القاکننده قصد فروش بناهای تاریخی بوده، در حالیکه مقصود اصلی واگذاری است، بلکه بحث جدیتر و عمیقتر است تا حدی که نمیتوان آن را از طریق بازی با کلمات فروش و واگذاری و غیره منحرف کرد و به سوی بیراهه راند. بحث بر سر نوع نگاه، نوع فهم و ادراک، نوع سیاستگذاری و کیفیت مدیریت نهادهای فرهنگی است. بحث بر سر نگاه و فهم و ادراکی است که تنها به ابعاد مادی قضایای فرهنگی عنایت دارد و متر و معیارش برای اندازهگیری عناصر و پروژههای فرهنگی، از جنس متغیرها و شاخصهای پولی و مالی است، معیاری که همه چیز را با پول میسنجد و میفهمد. بحث بر سر کیفیت نازل نظام مدیریتی است که در تحلیل نهایی از گرایشهای محفلی و فامیلی و دوستیها و ... سر در میآورد.
3) نکته انتقادی بعدی در این است که اگر وزارت میراث فرهنگی به نمایندگی دولت، تواناییها و امکانات لازم و کافی برای مرمت و بازسازی و بهرهبرداری از اماکن تاریخی را ندارد، چرا از اساس وارد میدان تصدیگری میشود و اماکن تاریخی را با پرداخت میلیاردها تومان میخرد که بعد در قافیهاش بماند و مجبور شود دست به مزایده برای جلب سرمایهگذار خصوصی بزند؟ اساساً در کجای دنیا مرسوم و معقول است که دولتها تمام اماکن تاریخی را بخرند، تعمیر کنند، بسازند و بعد هم چند نفر کارمند را استخدام کنند تا جلوی درب اماکن مزبور بنشینند و مثلاً آنها را اداره کنند! یا به صورت دیگر، برای پیداکردن پیمانکار مرمت و بازسازی اماکن تاریخی خودشان، آگهی مزایده منتشر کنند؟ آیا تمام خانههای قدیمی موجود در کشورهای تاریخی بزرگی چون هندوستان، ایتالیا، مصر، یونان و چین دولتی شدهاند و دولت صاحب و مالک انحصاری تاریخ و تمدن و مظاهر فرهنگی ملتها شده است، یا تنها به ایفای نقش حاکمیتی بسنده کردهاند و حمایت و آموزش و نظارت بر نحوه اداره اماکن تاریخی و مواریث فرهنگی را به عهده گرفتهاند؟
4) انتقاد بعدی در مورد نحوه بهرهبرداری و نوع کاربری اماکن تاریخی است. بارها و بارها گفته و نوشته شده است که احیای یک اثر فرهنگی که محور اصلی وظایف «صندوق احیاء و بهرهبرداری از اماکن تاریخی» است، عمدتاً در گرو نحوه بهرهبرداری از آن است و مهمترین عنصر در مرحله بهرهبرداری نیز حفظ هویت تاریخی است، یعنی به عنوان مثال، خانه ستارخان را نمیشود به موزه تمبر تبدیل کرد و خانه مثلاً قوامالسلطنه را به مجلس روضهخوانی. هر اثر تاریخی یک ماهیت و هویت اصلی دارد، هویتی که در دل تاریخ نهفته است و باید در تمام مراحل تعمیر و مرمت و بازسازی و بهرهبرداری مورد توجه قرار داشته باشد تا مفهوم «احیاء» به معنی واقعی محقق شود. به عنوان مثال، خانه جلال آلاحمد و سیمین دانشور که نویسنده بودند، باید به یک نهاد فرهنگی در حوزه ادبیات و هنر تبدیل شود، خانه مرحوم حاج غلامحسین نایب به سفرهخانه سنتی و خانه مرحوم تختی هم به زورخانه یا یک نهاد اجتماعی عامالمنفعه در حوزه ورزش و کشتی.
سوال این است که این چه طرز مدیریتی است که 10 سال پیش، یعنی در سال 1389 خانه پدری جلال آلاحمد را که روحانی محله پاچنار بوده، میخرد. بعد آنجا را که محل رفت و آمد روحانیان و وعاظ و طلاب حوزههای علمیه تهران بوده و از در و دیوارش هم صدای تلاوت قرآن مجید و اوراد و اذکار دینی و مذهبی به گوش میرسیده، در سال 1391 به عنوان «خانه باستانشناسان ایران» نامگذاری میکند؟ و پس از بهرهبرداریهای تبلیغاتی مرسوم، همانجا را در سال 1395 برای تأسیس سفرهخانه سنتی به مزایده میگذارد، و چون کسی از این ایده خلاقانه! استقبال نمیکند، لذا رهایش میکند به امان خدا تا امروز که دو باره همان ساز ناکوک و همان تجربه شکستخورده قبلی را بار دیگر تکرار کند؟ یا در حالت دیگری از کج سلیقگی، یک مکان تاریخی را با هزاران گرفتاری و مشکل و هزینه خریداری نموده و بعد تبدیلش میکند به محل اقامت کارکنان میراث فرهنگی! نمونهاش هم منزل امام جمعه در خیابان ناصرخسرو تهران که مدتی محل نگهداری آرشیو اسناد اداره کل میراث فرهنگی شده بود و مدتی بعد نیز مرکز استقرار نیروهای یگان حفاظت!
5) استدلال یا دستاویز دیگری که بعضاً مدیریتهای توجیهگر و نه خلاق، به آن توسل میجویند، این است که باید در مراکز فرهنگی محلی هم برای پذیرایی از بازدیدکنندگان در نظر گرفته شود. اگر هم این فرض به طور اجمال پذیرفتنی باشد، باید توجه داشت که محلهای پذیرایی باید در حاشیه و گوشهای از بنای تاریخی تعبیه شوند، نه اینکه کل بنای تاریخی به سفرهخانه و کافیشاپ تبدیل شود و چیزی از هویت اصلی بنا باقی نماند، جز مشتی سنگ و خاک و آجر مرده و بیجان.
6) انتقادات اخیر در مورد موج دوم مزایده واگذاری اماکن تاریخی و فرهنگی، از جمله خانه پدری مرحوم جلال آلاحمد، به هیچ وجه پیشداوری نیست، بلکه انتقاداتی است مبتنی و متکی بر واقعیات و سوابق عملکرد سازمان میراث فرهنگی. اگر مسوولان امروزین این سازمان تازه وزارتخانه شده از عملکرد اسلاف خویش بیخبرند، لطفاً به سوابق امر مراجعه کنند، سوابقی که هم در پروندههای بایگانیشده خودشان موجود است، و هم به طریق اولی در ذهن جمعی و حافظه تاریخی فعالان حوزههای فرهنگی و اجتماعی کشور.
7) اینکه گفته شود هدف از واگذاری اماکن فرهنگی به بخش خصوصی، همانا خودکفاشدن آنهاست، سخنی است به ظاهر خوشایند، ولی بسیار تا بسیار جای تأمل دارد، زیرا وجود تناقض ماهوی بین لفظ و محتوای آن به روشنی مشهود است. به عبارت دیگر، سرمایهگذاری که به احتمال ضعیف وارد چنین معاملهای میشود، حتماً و منطقاً قصد انتفاع مادی دارد و سعی میکند تا حد امکان، از رنگ و بوی فرهنگی کار بکاهد و بر ابعاد تجاریاش بیفزاید تا منافع مادی خودش را بالا ببرد، در حالیکه هدف اصلی میراث فرهنگی ظاهراً و منطقاً هدفی است غیر مادی و معطوف به توسعه فرهنگی. بنابراین، با توجه به تفاوت اهداف و تعارض منافع طرفین معامله، تردیدی باقی نمیماند که یا طرفین این معامله آگاهانه وارد یک بازی باخت- باخت شدهاند، یا منظور شبههانگیز دیگری در بین است که به هر صورت پروژه را از مسیر اصلی خود دور میکند. از سوی دیگر، کاربری اولیه اینگونه اماکن که فرهنگی بوده، اصولاً باید کماکان محفوظ بماند و دقیقاً با همان کاربری اولیه، یا کاربریهای نزدیک و متناسب با کاربری اولیه، مورد استفاده قرار بگیرند تا بدین ترتیب، مقصود اصلی از حفظ میراث فرهنگی که افزایش پتانسیلهای فرهنگی شهر و جامعه است، محقق شود، نه اینکه با قصد انتفاع مادی به مزایده گذاشته شوند. مضافاً اینکه اگر قرار است اثر اقتصادی هم بر اینگونه اماکن مترتب باشد، این هدف باید در قالب «اقتصاد فرهنگی» که همانا قابلیت جذب گردشگر و توسعه گردشگری است، تحقق یابد. این دیدگاه موجب خواهد شد که ظرفیتهای فرهنگی و اقتصادی جامعه ارتقاء یابند و شهر به مقصد ملی و جهانی گردشگری تبدیل شود. اعمال این سیاست در عین حال، کمکی است منطقی به رونق اقتصاد شهری، و اقدامی است در راستای احیای هویتها و بازشناسی ارزشهای فرهنگی، اجتماعی، ملی، دینی و آیینی. به عبارت دیگر، الگوی مدیریت نهادهای فرهنگی در صورتی خلاقانه و مبتکرانه و سازنده تلقی خواهد شد که بنیان نظام بهرهبرداری از اماکن فرهنگی تاریخی را بر مبنای حفظ و احیای هویت تاریخی آنها استوار سازد و خودکفایی و استقلال اقتصادی آنها را هم در همان راستا تعریف کند، راستایی که موجب تقویت فرهنگ ملی خواهد شد، نه از طریق مزایده گذاشتن برای احداث مرکز تجاری و واحد صنفی که نوعی شهرفروشی و اجارهداری است.
.: Weblog Themes By Pichak :.